خوش آمدید

مرجع گرافیک و کد نویسی

پروفایل
توضیحاتی درباره ما و وبسایت

مجله ی اینترنتی دی تی ای 80
با سلام و خسته نباشید سایت با نام دی تی ای80 در زمستان سال1393 شروع به کار کرد. این سایت اکنون بادامنه جدید dta80.ir روی سرور قدرتمند خود هست. این سایت مطالب خود را درقالب(تفریحی,علمی,دانلودو...) منتشر می کند که بسیاری از انها اختصاصی هستند. انجمن پشتیبانی دی تی ای80 هم فعال است ، که می توانید در ان فعالیت کرده و درجه بگیرید. بزودی با دامین جدید و بسیار دیدنی خود همراه شما... برای تماس با مدیر_telegram ID: @Dawni_t

دسته بندی
دسته بندی مطالب سایت

تبادل لینک
تبادل لینک به صورت هوشمند

تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان مجله ی اینترنتی دی تی ای 80 وآدرس http://dta80.rozblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

عنوان :
آدرس :
کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد
اخبار سایت

سایت دی تی ای80 اپدیت شد!

مشکل فنی سایت رفع شد.
دامین جدید خریداری شد و در حال تست است!

دانلود رمان تقدیر تصادفی---_---
نویسنده : danyal_taneh بازدید : 713 نظرات : 0
دانلود رمان تقدیر تصادفی---_---

رمان تقدیر تصادفی

به قلم:a.sahar

خلاصه ی داستان رمان تقدیر تصادفی:

داستان درباره ی دختریه که با یه تصادف همه چی رو از یاد می بره. هیچ مدرکی هم همراهش نبوده که بفهمن کی هست و خانوادش کجان! خلاصه بعد از بهبود می ره پیش خانواده ای که پسرشون بهش زده بود و با اونا زندگی می کنه. اونا براش اسم نسیم رو انتخاب می کنن. تقریبا می شه عضوی از اون خانواده.. تا اینکه عاشق می شه و ازدواج می کنه اما….


قسمتی از رمان تقدیر تصادفی:

چشمام رو که باز کردم اون قدر نور شدید بود که نتونستم تحمل کنم، زود چشمام رو بستم. تو اون چند ثانیه ای که چشمام باز بود کسی رو دیدم که اصلا نمی شناختمش. می خواستم چشمام رو باز کنم یه بار دیگه با دقت بیشتری نگاهش کنم، اما نور چشمام رو اذیت می کرد. به زور زبون باز کردم و گفتم:

– چراغا رو خاموش کنین نمی تونم چشمام رو باز کنم.

پسره با خوشحالی گفت:

– خدا رو شکر بالاخره چشم هاتون رو باز کردین! باشه الان چراغ ها رو خاموش می کنم.

چراغ ها رو خاموش کرد و پرده ی اتاق رو هم کشید. چشمام رو باز کردم و اون پسر رو بالا سر خودم دیدم که رنگ و روش پریده بود و چهره ی مضطربی داشت. صورتش خیس بود، فکر کنم گریه کرده بود!

پسر- باید برم بگم دکترتون بیاد معاینه تون کنه، الان بر می گردم.

وقتی اون پسر از اتاق رفت بیرون با خودم فکر کردم چه بلایی سرم اومده؟ ولی هر چی فکر کردم بی فایده بود، چیزی یادم نمی اومد و حتی یادم نمی اومد کی هستم و اسمم چیه! یه ترس ناشناخته تمام وجودم رو فرا گرفت، همش خدا خدا می کردم کسی که من رو این جا آورده بدونه چه بلایی سرم اومده!

حجم رمان : ۴.۲۹ مگابایت پی دی اف , ۱.۶۶ مگابایت نسخه ی اندروید

دانلود رمان تقدیر تصادفی نسخه پی دی اف pdf

دانلود رمان تقدیر تصادفی نسخه آندروید apk
نظرات
نظرات مرتبط با این پست
کد امنیتی رفرش
لوگین
فرم ورود به سایت
عضویت
فرم عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آمار سایت
خلاصه آمار سایت
آمار مطالب و اطلاعات شما
  • مجموع مطالب سایت :1357 پست
  • کل نظرات : 100 نظر تایید شده
  • آی پی شما : 18.118.208.185
  • مرورگرشما :Safari 5.1
  • سیستم عامل شما :

آمار و اعضای سایت
وبسایت ما امروز 41 بازدید داشته است .
در حال حاضر 4 کاربر در وبسایت ما آنلاین میباشند بازدید کل وب 1,075,696 می باشد .
تا کنون 210 عضو در سایت ثبت نام کرده اند.
ورودی گوگل امروز وب 0 میباشد.
بازدید این ماه وبسایت 3,897 می باشد.
نظر سنجی
نظر سنجی های سایت
از کدام بخش خوشتان امد؟

از عمل کرد سایت راضی هستید؟