loading...
مجله ی اینترنتی دی تی ای 80
اخبار سایت

سایت دی تی ای80 اپدیت شد!

مشکل فنی سایت رفع شد.
دامین جدید خریداری شد و در حال تست است!

danyal_taneh بازدید : 469 یکشنبه 05 بهمن 1393 نظرات (0)

نام رمان : الهه شب

نویسنده : nojan 

حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۴ مگابایت (epub)

ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

تعداد صفحات : ۵۱۸

خلاصه داستان :

باران دختری که سعی می کنه شبیه بقیه دخترا نباشه، تا حالا عشقو تجربه نکرده و بهشم توجهی نداره ، ظاهری تقریبا پسرونه داره و اصولا در خواست کمک کسی رو قبول نمی کنه، در مورد جنس ذکور هم زیاد تمایلی به کمک کردن نداره، و از قضا با شخصی آشنا می شه که دقیقا سعی می کنه جنسیتش روی رفتارش زیاد تاثیر گذار باشه و زیادی ادعای مردی کنه …
توماژ که حداقل سعیش رو واسه خوب بودن می کنه ، دوست داشتنی و البته خیلی با هوش و در ضمن گاهی اوقات زیادی غیرتی ، یکمی هم شکاک ، خاندانش از تبار کرد نشینن و خودش هم یه پسر کرد چشم سیاه فوق العاده جذاب ، مادرش براش یه موجود مقدس و کلا خونه رو یه محیط پاک می دونه که نباید توش گناهی رو مرتکب شد…

قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

پسورد : www.98ia.com

منبع : wWw.98iA.Com

با تشکر از nojan عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

قسمتی از متن رمان :

دوش گرفتنش یه ربعی طول کشید، بالاخره رضایت دادواومد بیرون ….
نشست روی تختش ، یه تخت دونفره خیلی خیلی تمیز …
یه شلوار لی با یه بلوز مشکلی یقه هفت چسبون انداخت روی تخت، اول بلوزو بعدم شلوار…
صدبار تو آینه خودشو نگاه کرد ، موهاش رو هم که تازه دیزل کرده بود، با یکم تافت داد بالا…
چشمای مشکی خمارش بیشتر نمایون شد، صورتش باز شد با این کار…
کاری که همیشه بیان ، مامان تپل و خوشگلش با دیدنش نق زدن هاش شروع می شد …
یاد غر غرای مامان افتاد، لبخندی زد ، بعدشم یاده جوابی که همیشه در مقابل نق نقای اون می داد…
- فدات بشم، چرا انقدر نگرانی آخه ؟ عسل نیستم که انگشتم بزنن …
- چرا هستی پسر ، خودت خبر نداری …
همیشم بعدش لپ مامانو میبوسیدو مامان صدبرابر غرق لذت میشد …
اما بابا صلاح حسابی حسودی می کرد ، چون زن خوشگلش بیانو خیلی دوست داشت ، حس عاشقونه ای خیلی قدیمی ، که هرچی فکر می کرد یادش نمی اومد کی این حس شیرینو بهش نداشته !!!
ساعت مچی شو که یه صفحه بزرگ قد بشقاب داشت. دوره دستش چرخوند،به صفحش نگاهی انداخت ،همه عقربه هاش کار می کرد، حتی اون عقربه که معلوم نبود به وقت گرینویچ ، هاواناس ، لندن ؟ چیه !
نزدیک ۸ صبح بود، هنوز وقت داشت، از ۶ بیداربودو دقیقا” دوساعت وقت گرانبهارو هدر داده بود …
صداش زدن، شیشه ادکلان سوئیسی اسپیلن دورش رو بر داشت ، یه شیشه خوشگل سفیدو سیاه یا همون گوره خری متداول…
یه دوش اساسی باهاش گرفت ، بعدشم آرووم گذاشتش سره جاش، نه یه میل اینور تر نه یه میل اونور تر !
صدای جیغ طلا خانومش بلند شد …
- دادشی نمی خوای بیای؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام و خسته نباشید سایت با نام دی تی ای80 در زمستان سال1393 شروع به کار کرد. این سایت اکنون بادامنه جدید dta80.ir روی سرور قدرتمند خود هست. این سایت مطالب خود را درقالب(تفریحی,علمی,دانلودو...) منتشر می کند که بسیاری از انها اختصاصی هستند. انجمن پشتیبانی دی تی ای80 هم فعال است ، که می توانید در ان فعالیت کرده و درجه بگیرید. بزودی با دامین جدید و بسیار دیدنی خود همراه شما... برای تماس با مدیر_telegram ID: @Dawni_t
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از کدام بخش خوشتان امد؟
    از عمل کرد سایت راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1357
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 210
  • آی پی امروز : 215
  • آی پی دیروز : 61
  • بازدید امروز : 673
  • باردید دیروز : 88
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 761
  • بازدید ماه : 2,840
  • بازدید سال : 29,778
  • بازدید کلی : 1,143,089